ظریفبینی سیوششم: تجمیعناپذیری بوشهریها
🔸این چند شب به فراخور زمان و احوال در کوچه و پسکوچههای #جبری و #صلح_آباد و چهار محل از این منبر به آن منبر و از این حسینیه به آن #حسینیه روانه بودیم. بوشهرِنُ و محرِمِش! شاید اگر روزی برسد که ساکن شهرم نباشم خودم را به آبوآتش میزنم تا به دیار بازگشته و چند شبی در همین حسینیهها صبحدم بگیرم.
🔹مگر میشود بدون "بحرطویل" و "جنگ نامه" شبهای عزا را گذراند؟ نوای دلنشین ایمان و حاج مصطفی و ناخدا (و...) یا مداحهای گمنام در محلات کوچکتر و حسینیههای خلوتتر... هرکدام به طریقی دلبری میکند. دل کندن از سبکهای سوزناک مرحوم شریفیان که روزبهروز رنگ و بوی تازهتری پیدا میکند مگر امکانپذیر هست؟!
🔸جذبه #بوشهر برای مردمانش کمی عادی شده وگرنه آئین بلند کردن شدّه چه کم دارد از مراسم پرشکوه نخل گردانی در #یزد؟ تازه آنجا یکی هست و اینجا بیش از ده تا! البته ایراد ما شاید #تجمیع_ناپذیری باشد، قابلیت جمع شدن نداریم!
🔹چه زیبا میشود اگر فقط یک ظهر، همه پیر غلامان حسینی و نوکران اباعبدالله و ذاکران و عزاداران و همه دستهها و هیئتها و شدّهها و سنج و دمبامها را در یک نقطه متمرکز کنند تا عظمت و زیبایی و عمق آئین ما را به نمایش بگذراند؟ به امید آن روز...
پ.ن 1: #چرا_در_بوشهر_می_مانم ویژه بیان مثبتات شهر و استان ماست...
پ.ن 2: دردودل نوشتهای هم در راستای خود انتقادی و البته در ردّ عبارت معروفه «مرغ همسایه غاز است» نسبت به همین مراسمهای سنتی بوشهری در مرحله پیشتولید قرار دارد... شاید منتشر شد!