ذوق دیدن یار، خواب و خوراک را از ما گرفته بود، اصلا متوجه نبودیم که خستگی یعنی چه... صبحانه که در واژگان ما تعریف نشده بود! خودمانیم، دژبان های درب ورودی از دیدن ما متعجب بودند. با خود می گفتند اینها دیگر چه کسانی هستند که در «هوا تاریکی» اینجا آمده اند و از ما زیلو و زیرانداز برای نماز طلب دارند!
🔹به سویی روی می اندازم که انگار از من روی برگردانده، جایی که دیدنش را از من و ما منع کرده اند. البته ردپایی همین حوالی کمد جدید و طاقچه قدیمی در دیسک های سخت و آلبومی خاک خورده دیده می شود که به لطف تکنولوژی فراهم آمده،
🔹اما این توهم های فشرده و رنگ آمیزی شده کجا و آن نوری که از پاکی ذات، چشمان مرا جلا می داد کجا؟
🔹البته درک این نور -که در هر خانه ای هست- بیشتر از چشم بینا به دل آگاه احتیاج دارد! تا شاید قدر تابش آن بدانیم.
🔹تجربه نشان داده معمولا "نور" ها به هر دلی راه ندارند...
🔸شب جمعه است، "رفتگان منتظر" را فراموش نکنیم.
🔺گل های درخت انار، مکان: کمی دورتر از همین حوالی...
🔺فروردین 95
#طاقچه_قدیمی #کمد_جدید #آلبوم #آلبوم_خاطرات #رفتگان_منتظر #نور #شب_جمعه
با نیمنگاهی به حاشیه بسیاری از میدانهای شهرمان مشاهده میکنیم که این میدانها همه روزه محل تجمع افرادی است که برای امرار معاش خانواده و کسب روزی حلال تلاش میکنند و تمام فکر و ذکرشان تأمین مایحتاج خانواده است، البته این کارگران مشکلات عمدهای دارند که دلیل عدم امنیت شغلی آنان محسوب میشود.
صبح هنگام وقتی در میدانهای اصلی شهر خود قدم میزنی اگر از تابلوهای رنگارنگ مغازهها چشم بپوشی و به بوق و صدای خودروها که اول صبح انرژی انسان را تلف میکنند اهمیتی ندهی، باز هم از تجمع و خیل کارگران و افرادی که با تیپهای گوناگون و انواع قومیتها چشم انتظار توقف خودرویی مقابل خود هستند نمیتوان به سادگی گذشت.
چون در یک خانواده متوسط و شهری بزرگ شده بودم عمیقا با مشکلات مختلف اجتماعی و معیشتی برخی روستاییان آشنا نبودم و وقتی دوستان روستایی من در مدرسه می گفتند "خدا بیامرزد پدر احمدی نژاد را" من خنده ام می گرفت! من آن زمان دانش آموزی چهارده ساله بودم که در یک مدرسه راهنمایی نمونه دولتی در استان بوشهر تحصیل می کرد. پیش از انتخابات 88 با وجود این که سن رای دادن نداشتم اما به شدت مجذوب سیاست و رسانه های خبری شده بودم. چندی پیش از انتخابات دائم اخبار سایت ها و شبکه های ملی داخلی و خارجی را دنبال می کردم طوری که در آن واحد از آخرین محتوای منتشر شده از فلان کاندیدا کاملا مطلع بودم. با وجود سن کم بین دیگر اعضای خانواده، در شب نشینی های فامیلی، من نسبت به بزرگان جمع بیشتر از انتخابات پیش رو و دیدگاه های نامزدها آگاهی داشتم و سخن می گفتم!
پس از مشخص شدن نامزدهای انتخابات دیگر امتحانات نوبت پایانی مدارس نیز فرا رسیده بود و من یک چشمم بر کتاب و دفتر بود و چشم دیگرم بر صفحه مانیتور و منتظر انتشار اخبار جدید! مستندهای تلویزیونی نامزدها را ضبط می کردم تا اگر نمی توانستم در همان لحظه مشاهده کنم در فرصتی مناسب دقیق تر آن ها را ببینم. ساعت غذا خوردن و استراحت کردن با ساعت مناظره ها تنظیم کرده بودم طوری که اگر آن برنامه ریزی را برای کنکور داشتم اکنون دانشجوی دانشگاه شریف می شدم!
زندگی تکراری بحثی است که امروزه همه جامعه را فرا گرفته است که البته تا حد زیادی مقصر افراد هستند. پیشنهاد می کنم زندگی تان را به روز رسانی کنید. زندگی تان از آنتی ویروس لپ تاپ یا ورژن جدید اندروید موبایل شما کم ارزش تر است؟ از پست های جدید بی تاک یا واتس اپ چطور؟؟